اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستيشناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستيشناسي روح در دوران اسطورهيي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به چکیده کامل
اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستيشناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستيشناسي روح در دوران اسطورهيي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به اين معنا که تضاد دوران فلسفي ميان افلاطون و ارسطو بر سر هستيشناسي روح و بدن، در تعبير دوگانه و متضاد هومر از مفهوم روح ريشه دارد. بعلاوه، اين مقاله سعي دارد با اثبات چنين نظري، قدمي بسيار کوچک در راستاي فهم نسبت ميراث اسطورهيي يونان باستان با دوران فلسفه انساني آن ـ بخصوص افلاطون و ارسطو ـ بردارد.
پرونده مقاله
مکتب افلاطونی میانه (Middle platonism) از مهمترین مکاتب فلسفی ـ دینی در سدۀ اول پیشامسیحی است که با داعیۀ احياي مكتب افلاطوني اصيل، شالودهيي از بنیادیترین آموزههای معرفتی و فلسفی آن روزگار را در نظام فلسفی خود دارد؛ آموزههایي چون ذات باری واحد، خدای خالق، هبوط روح، م چکیده کامل
مکتب افلاطونی میانه (Middle platonism) از مهمترین مکاتب فلسفی ـ دینی در سدۀ اول پیشامسیحی است که با داعیۀ احياي مكتب افلاطوني اصيل، شالودهيي از بنیادیترین آموزههای معرفتی و فلسفی آن روزگار را در نظام فلسفی خود دارد؛ آموزههایي چون ذات باری واحد، خدای خالق، هبوط روح، معرفت عقلانی و نجات و رستگاری. با تأمل در آثار افلاطونیان میانه میتوان دریافت که مبانی فلسفی این مكتب بیش از هر چیز بر تفسير مجدد برخي آموزههاي ديني ـ فلسفي مكاتب افلاطوني، رواقي، فيثاغورثي و گنوسی بنا شده است؛ چنانکه در آثار همة فیلسوفان این مکاتب، ردّپايی پررنگ از دغدغۀ تبیین مسئلة یگانگی و تعالی ذات باریتعالي، چگونگي خلق جهان و تبیین وجود شر در آن، ملاحظه میشود. بهمين دليل مبانی فلسفۀ افلاطونی میانی اساساً دینی است و موضوعاتی چون دوگانگی ذات الوهیت در دو مفهوم، خدای باری و فرازمند و صانع یا خالق جهان، دوگانگی خاستگاه روحانی و مادی انسان و هبوط روح، کیهانشناسی و ساختار مادی جهان و فرجام کار آن، فرجامشناسی با محوریت آموزۀ نجات و رستگاری انسان از طریق معرفت عقلانی، و در نهایت، مبحث اخلاقیات و تعریف چارچوبهای عملی آن برای رسیدن به کمال عقلانی که لازمۀ رستگاری است، شاکلۀ اصلی نظام و اندیشۀ فلسفی مكتب افلاطونی میانه را تشکيل داده است. نوشتار حاضر ميكوشد ضمن تبیین و تشریح آموزههای فلسفی افلاطونی میانه، با جُستاری تطبیقی، به تحلیل مبانی و چگونگی شکلگیری آنها در مقام یک مکتب فلسفی ـ دینی بپردازد.
پرونده مقاله
«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمی چکیده کامل
«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمیت بسیار دارد. توجه عمدة عامری دربارة مرگ به «روح حسی» معطوف است و مرگ را به زوال روح حسی از بدن تعریف میکند. او روح حسی را حلقة واسط میان نفس (بعنوان امر مجرد) و بدن (بعنوان امر مادی) میداند که هنگام مرگ بهمراه بدن زائل ميشود، اما نفس ناطقه از بین نميرود. ميتوان گفت او در مجموع رویکردي طبی به مسئلۀ مرگ داشته و در عین حال، از متون دینی نیز تأثیر پذیرفته است. عامری از حیث فلسفی و دینی، با دیدگاه معتزله دربارۀ مرگ مخالفت کرده و برای فهم عمیقتر مرگ، از تنظیر و واژة «نزع» بهره برده است. او دلایلی نیز برای نامیرایی نفس ارائه کرده و در کنار آن، از «رؤیت» و انواعی که برای آن قائل است، برای فهم عميقتر مرگ بهره میگیرد. عامري ترس از مرگ را یکی از موانع فهم عمیق مرگ دانسته و برای مواجهه دقيقتر با این مسئله، توجه به لذایذ در حد ضرورت، عنایت به عالم نورانی و تغییر نگرش نسبت به مرگ را ضروری میشمارد. عدم ورود به بحث انواع مرگ و بویژه مرگ ارادی را میتوان از نقاط ضعف بحث عامری دربارۀ مرگ دانست.
پرونده مقاله
نظریۀ تناسخ ارواح یکی از قدیمیترین دیدگاههایی است که در طول تاریخ فکر بشری، برای تبیین کیفیت پاداش یا عقاب انسانها و چگونگی جاودانگی روح انسانی مطرح شده است. شهرزوری از بزرگترین حکمای اشراقی است که نظریهیی منسجم درباب اثبات تناسخ صعودی و نزولی مطرح نموده است. او نخست ب چکیده کامل
نظریۀ تناسخ ارواح یکی از قدیمیترین دیدگاههایی است که در طول تاریخ فکر بشری، برای تبیین کیفیت پاداش یا عقاب انسانها و چگونگی جاودانگی روح انسانی مطرح شده است. شهرزوری از بزرگترین حکمای اشراقی است که نظریهیی منسجم درباب اثبات تناسخ صعودی و نزولی مطرح نموده است. او نخست به نقادی استدلالهای ابنسینا در ابطال نظریۀ تناسخ پرداخته و در ادامه، دلایلی بر اثبات این نظریه اقامه میکند. در پژوهش حاضر اثبات میگردید که انتقادات شهرزوری به براهین ابنسینا صحیح نیست، زیرا با قابلیت داشتن بدن، عقل فعال، نفس را به بدن افاضه مینماید و برای معطل نماندن نفس از انجام افعال، باید تقارن زمانی و تساوی در تعداد میان بدن قبلی و جدید نفس موجود باشد. استدلالهای شهرزوری نیز در اثبات نظریۀ تناسخ، دچار کاستیند، زیرا محذور اجتماع دو نفس در یک بدن، و مقارن نبودن و تساوی نداشتن بدن قبلی نفس با بدن بعدی او، همچنان پابرجاست.
پرونده مقاله